طایفه تالیشاهی

وبگاه آل تالیش وبستگان با اولویت مهندس سعیداعظامی .تهلیون

طایفه تالیشاهی

وبگاه آل تالیش وبستگان با اولویت مهندس سعیداعظامی .تهلیون

طایفه تالیشاهی

ازماست که برماست

پیام های کوتاه
  • ۱۵ مرداد ۹۵ , ۰۹:۵۱
    فنا
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۳/۰۳
    حس
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۲ تیر ۹۵، ۱۰:۵۳ - جمال دلینو
    جالب
نویسندگان

کچل

 

 

                آنقدر تیغ زدند جمله مــوی را
               کاستادکچل نشناسد مــوی را

                          آب پاکی میبرد جمله ناپاکی ها را
                           ورنه پشت میراب ِببُرند جـوی را

            در آغوش کافر جان دهم مسلمانم
           چو پیر کنعانی،جامه بیارد سوی را

                           سعیداعظامی

 

نگارا

نگارا چه شد، این همه خوبان خاک شد
عصر مردی و خاطره ز دوران  پاک شد
به ساغر می هم دهم، باز کمر می گیرد
خم ز درد خویش و دستیاران کلاک شد
چو تا انگشت ارجان رو به بهبهان بود
حلقه باید کرد تا نگین ارجان پلاک شد
بازکنید سینه شهر کین درد شدید است
هر که زاین درد بمیرد،درمان افلاک شد
در این دایره گیج دنبال چه میگردی
کین سهراب ز رزم  میدان چالاک شد
صدف دیدی؟ گر به دریا رفته باشی
همان ساحل که شنا را ز مرجان ملاک شد
قلبم از علاقه جویی گفت خورزومار
حرف آخر بود،قلبم همچنان صدچاک شد
به بنگاه عمر خود گر میتوانی سر بزن
گر در خریدی بفروش،کین دکان املاک شد
در مسیر شهر عشق باغ لیمویی زیاد
هر که ندارد عشق، اسیر پادگان راک شد
شهر ما شهره چاقو و زنجیر بود مگر
کین آریو برزن چنین پاسبان بی باک شد
باغ ما انگور ده ساله دارد،ساقی کجایی
کین نهالستان می خزان ساقیان تاک شد
ناخن از فروانی غم به صورت میزنم
باشد کین اسارت همان زندان غمناک شد
بیهوده گویی مرا ببخش گر نا امیدی
ازین بهتر راست و دروغم ز نسیان لاک شد
#سعیداعظامی


 

حنجره

تآوای برآمده از گلو ز حنجره بود
نم نم باران دلم گروصدگره بود
تاهوای لبم بر لب شیشه نشست
هرچه بوسیدم من لب پنجره بود
ای ساحل دریای من طوفان چرا
گذر کن که این پل پایمال دره بود
از ما طلب چه میکنی، ای امید
عقربی که ماراگشت هزار ذره بود
تبر خود میزند ریشه خویش را
یاگوشت درختی ک زدندان اره بود
پایم به کار نیست، از چهره ام بگو
بررخساره دیدم کین گرگ بره بود
زلف بلندی که بٌود برسر ما جوانی
گیسـوی کین کچل روزی چهره بود
امیدی نیست، کین تاس مو بیارد
چوکمندی که سرش همه موخره بود
سعیداعظامی

ماندن

تا من وما کردیم مارفت ومن ماندم
این چنین آواره بهر وطن ماندم
تا در کوی دلبر شور شیرین می فتد
چون شور فرهاد. تیشه بر تن ماندم
کشور ویران شده ام، به مجازات شهری
چون ارتش باهوشی زفرمان بدن ماندم
#سعیداعظامی

بی کسی

در این هوای رهایی نفسی نیست
ز مرگ بیابان خار و خسی نیست

مژده ای مرغ گرفتار هراسان
آزاد بیا و ببین که قفسی نیست

علت تصویر من درآینه خودمم
فهمیدی گفت خودمم کسی نیست

هر که به اندازه پولش آش خورد
چونکه درحلیم هیچ عدسی نیست

به معیار جهان هیچ نگیرم اندازهٔ
تا درکوی موازی پیش وپسی نیست

هراسان شده این گیتی ز گرانی
ای دریا بشکاف، ارزان السی نیست

الله مردم این شهر به فنا امده اند
بخدا آدمیم.اینجاهیچ مگسی نیست

تا به گرد سینی چرب وآستین گره
خدایا حبس ابد،چوتا ابد کمک رسی نیست

نداریم هیچ حرف و حدیثی ای عزیز
مازخوف این جهان،گو برزخ رجسی نیست
#سعیداعظامی

نابلد

برگ سبز دربهاران ،جان هم نابلد...رنگ زرد خزان چوخزان هم نابلد

پیک آمدی اندر منزل ما نامه ای...پدر بی سوادومادراشیان هم نابلد

کدخدای ده گوش به فرمان خان ...مابه کدخدا، شاه و خان هم نابلد 

درد عشق می کوبد سر به جنون...چو طبیب به بالین درمان هم نابلد

ثروتی داشت چو قارون آن زمان...غنی را چون فقر گدایان هم نابلد

دیده بر راه تا چشم من هموار بود...لیک اسب توسن در بیابان هم نابلد
 
سواره می گشت به دنبال خیالش...چو دنیا در خواب جهان هم نابلد

گردوی کمال اخر به استخوان رسد...ز لول تفنگ راه تیر وکمان هم نابلد

رفته گله ای تا در کوی چریدن ...گله رمیدسگ ره گرگ جوان هم نابلد

چون قوچ گله سر به هوا داشت...هشداری زچوپان ونگهبان هم نابلد

به پایان می رود این جان ای فلک...شیخ وزاهد را آغاز وپایان هم نابلد

آخر ای گمشده زین درد بیا...نفس برآمده راخواب ایران هم نابلد

نشانی ده تا برارم کامی از نفس...گوارا باد، چون منزل ویران هم نابلد

داده ایم راه به همراه گمراه خویش...یک فرمانده حیران،فرمان هم نابلد
#سعیداعظامی

خبری ده

آرامشی نیست زین خانه ای دوست خبری ده
چوبفهم غلامی کلاه همسایه روی سرگذاشتید 
دراین دنیا حدیث گویان فراوانند
از قرآن جعلی سوره شرور و آیه شر گذاشتید
تا به دوران جوانی فکر خود میکنم 
به زور الاغی دوتن بیشتر،بار من خر گذاشتید
گذشته برمن جهل و نادانی بیشتر
تا که شنیدم سخن کذب،صدای عرعرگذاشتید 
تا به حکمت وتقدیر اندیشه کنم باز
خاموش شود این آتش، گر هیزم تر گذاشتید
تایاد دوران میکنم از جوانیهای خویش
همه شاد وخندانیم.تا قفا برگوش کر گذاشتید
مرد زندانی اندر قفس هوای رهایی دارد
گربه موی رفته زیر ماشین، رویش پر گذاشتید
درمیان شب روشنی بیرون زده از روزنه
امیدی زاین آغاز هست.اگر پاشنه بردرگذاشتید
چه فریبنده و فریبا شبی دارم امشب
تا غزل بر لب من افتد، جای خالی فر گذاشتید
داده ام چند لغتی .هرکومناسب دانی
جای خالی پرکنید،تابرفرزندپسرنام نر گذاشتید
# سعیداعظامی

 

زنده یاد زمان احمدیان مقدم

دایی

زنده یاد مرحوم قاید زمان احمدیان مقدم از ریش سفیدان طایفه تالیشاهی 

انسانی مهربان باصداقت اهل مرام ومعرفت انسانی که همگان به نیکی وخوبی 

ازوی یاد میکنند..عزیز از دست رفته ما مدتی در بستر بیماری تحت نظر بود که 

عمر وی کفاف نکرد وبار سفر بست تا همیشه دربین ما نباشد وجای خالی ایشان 

را سخت حس کنیم.ایشان قابل توصیف نیست .وقتی ک یک نفر نیست ک از

ایشان به خوبی یاد نکنه نشان دهنده مردم داری احترام گذاشتن کوچک نظم بودن وی هستش

 خبلی قابل تمجدید وجای تشریح دارد اما همین جا به خانواده معظم احمدیان وایل

بزرگ تامرادی طایفه تالیشاهی مجدد عرض تسلیت داریم

واز خداوند منان برای بازماندگان این اتفاق ارزوی صبر شکیبایی خواستاریم

 

 

با پیچش زلف تو وین هوای هوای دل ما

با پیچش زلف توو،وین هوای هوای دل ما
روی بنما از همه و،وین دوای دوای دل ما
سر نهادم در آغوش زمان همه سال وماه
شاهددل سوداست،وین گوای گوای دل ما
چون نسیم باد غیرت برده بنیاد مکر
بیرون کشیدباید،وین سوای سوای دل ما
نیست باکسم زبهر مال و رخت خویش
شریکی نزاع کند،وین نوای نوای دل ما
از کمندت که برونم،دیده درگیردل توست
مانده به دل آرزو، وین آوای آوای دل ما
بوی خوش زلف تو چون به صبا رسد
پنهان نباید کرد،وین دعوای دعوای دل ما
رفیقی که غلامست،ز گیسو شانه برد هم
چون بادل ما یاراست،وین روای روای دل ما
رخساره برافروخت به هنگام سجود روی ما
چگویم من سعیدا،وین هوای هوای دل ما
#سعیداعظامی

هرکه را دیدم بازمانه درجنگ است

هرکه را دیدم با زمانه درجنگ است
بکام نامردان خوشنام صدرنگ است
وعده دروغین ای خواجه با فلانی را
ای شاهین،چکفتروعده درچنگ است
چون جهان دارد طاقت خوب وبد
میگذرد اما، امادنیا کوچه تنگ است
صدایم پشت ایوان پیچیده با خدا
گودرجوابم چونخدا،مجال زنگ است
آزرده بودم از خواب وظلمت وشب
پیکر به پیکر همگی جای سنگ است
این زمانه خوار مردان نیکنام است
ای عمر، هنر نامردان، کار ننگ است

شجریان

برخیز ای خسرو خوبان،باز نوایی بنواز
به سحرگاه رمضان بیا، باز ربنایی بنواز
چون من که نه اسیرم ونه آزاد صدایت
بازچون پرستوی سفر، باز آوایی بنواز
آسمان تیره وتار گشته حیران زیرباران
زیر گریه موج تنداب ،باز هوایی بنواز
ای شرربامابخوان به شجریان گوشده
چون نفس داردایران، باز دوایی بنواز
در سفر بابلبل این قفس تورا گوش دادم
با صدایت میروم ،آمدی بازصدایی بنواز
دست دعا برده سوی خدا.بلادورزآواز ما
دعا کنیدچون خسرو آواز،باز دعایی بنواز
خبر رسان بگو از حال و آوازش،چگونه?
چون خوددیده چشم وی باز بینایی بنواز

تومیدانی?

زنظرها خلاف عشق چیست،تو میدانی
گویند بسا آخر غلط خوانی،تو میدانی
عهد کنی با دل لیلا و خلافش به ما
جرم پرستاری کشته مرا، تو میدانی
یک بار آدم شو، ای بسیار کافر جان
به رحم آمد یکبار به غلط، تومیدانی
شرم بر تو باد، ای باغبان بی خبر
زلف باغ گل رفته زدست تو میدانی
خلاف عشق چیست ،گناهی یاثوابی
بغل کنم شبی با او،از وی تو میدانی
بسا آخر غلط خوانی،تو راز امشبم را
دهد پایان روزش اجرگناهم،تو میدانی

زشت وزیبا

درگلستان جوانی،پیری رو به فردا میکند
مگر این طبیعت باگلها زشت و زیبا میکند
این نسیم با خزان ساز مخالف میزند
چوباد هندی،رقص خون در دلها میکند
بتاز ای جوانی خوب وبد با خود مکن
بی ثمر بید سایه فدای من وما میکند
جامه لرزان به تن باد.روی برده از همه
آمدی چون با همه،همه فریادبرما میکند
پیر شهر و آواره این دشتم،ای جوانی
به فنا رفت هرجوانی که خطا میکند
گفتندبرلب این شهر نوشتند،پیرنمیری
مشق شبم داد جوانی،که شیخ عبامیکند

یادگار

فال حافظ زدم این بار.گفت نزدیک باشد...
جلاد به پریشانی گیسوی تو باریک باشد
بی خود حیران شدم،هنگام حافظ خواندن...
چون مصیبت عشق رنگ سیه تاریک باشد
من به زلف تو موهای فرت هنوز شک دارم...
اگهی زده پسری درموفرم،حرف نیک باشد
شک دارم مرا به معراج ببرند یا به میخانه ...
باطل است نماز شیعه به سبک تاجیک باشد
داوری باید کرد،هان بر زبان پر از دشنام تو...
که این خاطره با زبان خویش شریک باشد

#سعیداعظامی

جمعی از ریش سفیدان وتبار راسخ تالیشاهی

جمعی از ریش سفیدان

قابی ازپسران مرحوم ملا عباسقلی از طایفه تالیشاهی

زنده یاد مرحوم ومغفور ابوذر سجادی از طایفه تالیشاهی

جوان زحمت کش ودلسوزی که درعمل همه عزیزان اورا می شناسند چه قبل از مرگ وچه بعد ازمرگ همه اورا به بخوبی ونیکی تحسین می نمودند.مردی ک درخیر وصلاح اقوام بشدت همکاری میکرد.جوان دلسوزی ک خودم به وضوح دیدم ک درهیچ کاری کوتاهی نمیکرد حتی کارهای منزل وکمک به همسر وفرزندانش ..دهقانی ک برای همه ثابت شده بود ک ناگاه بر اثر یک سهل انگاری دعوت حق را لبیک گفت .ما هم از طرف خود وسایر اقوام وبستگان این اتفاق ناخواسته را به خانواده مرحوم ودوستداشتنی تسلیت می گوییم وازخداوند منان برای خانواده ایشان ارزوی سربلندی وسرافرازی داریم .ما هم از همه شما خوبان که در مراسم این عزیز ازدست رفته شرکت نمودید صمیمانه از همه شما سپاسگذاری میکنییم وامیدواریم بتوانیم در لحظات شادی شما سهیم باشم برای شادی روح این مرحوم باذکر صلواتی برال محمد  وشادی جوان سفر کرده فاتحه ای نثار روح عزیز ازدست رفته می کنیم  

بزرگ مرد غیرت .هیبت علی مردان شاه

یل مردان .شیرمرد بزرگ هیبت علی مردان

مشهدی صادق اعظامی از بزرگان طایفه بزرگ تالیشاهی

بزرگ مردی از طایفه تالیشاهی

قایدرحمانقاید رحمان تخله (سجادی)ازبزرگان وارثان طایفه می باشد که قریب به 120سال عمر با عزت وسربلندی زیسته است وهنوز هم غرش شیرانه می تازد ..انشالله ک سالهای سال پایدار وسلامت ادامه دار حیات طایفه باشد