خانه ام کاه گلی نشسته در ته دره ای
درختی مشکوک در حیاتم می رقصد
من از فکر باد بسته ام به چندین طناب
فکر هرروز من بود.
کی بیفتد به زمین
در هوای آرام هم انگار جانش در باد بود
شاخه های لرزان رقص را سرنهادند
کفتری از بالا پری از بالش به سرم خورد
بر حسب اتفاق گفتم چیزی نیست
لاجرم خود را کشیدم از بالا ی درخت
دیدم انگار کسی هست
چون فصل برداشت بود
خندیدم از حرف کفتر
بسرم بود که بیارد مرد کهن
پیرکهن حرفش از جای خود بود
چون درآن خانه پدری بود
که نشان من وخانه وکفتر و درختش بود
تا که ریخت پائیز برگ وبارش
هرچه بود اندر این سرا
بکام خوشش تلخ امد
درخت خشکید
خانه ویران
کفتر آواره
من بی نشان
آنقدر تیغ زدند جمله مــوی را
کاستادکچل نشناسد مــوی را
آب پاکی میبرد جمله ناپاکی ها را
ورنه پشت میراب ِببُرند جـوی را
در آغوش کافر جان دهم مسلمانم
چو پیر کنعانی،جامه بیارد سوی را
سعیداعظامی
نگارا چه شد، این همه خوبان خاک شد
عصر مردی و خاطره ز دوران پاک شد
به ساغر می هم دهم، باز کمر می گیرد
خم ز درد خویش و دستیاران کلاک شد
چو تا انگشت ارجان رو به بهبهان بود
حلقه باید کرد تا نگین ارجان پلاک شد
بازکنید سینه شهر کین درد شدید است
هر که زاین درد بمیرد،درمان افلاک شد
در این دایره گیج دنبال چه میگردی
کین سهراب ز رزم میدان چالاک شد
صدف دیدی؟ گر به دریا رفته باشی
همان ساحل که شنا را ز مرجان ملاک شد
قلبم از علاقه جویی گفت خورزومار
حرف آخر بود،قلبم همچنان صدچاک شد
به بنگاه عمر خود گر میتوانی سر بزن
گر در خریدی بفروش،کین دکان املاک شد
در مسیر شهر عشق باغ لیمویی زیاد
هر که ندارد عشق، اسیر پادگان راک شد
شهر ما شهره چاقو و زنجیر بود مگر
کین آریو برزن چنین پاسبان بی باک شد
باغ ما انگور ده ساله دارد،ساقی کجایی
کین نهالستان می خزان ساقیان تاک شد
ناخن از فروانی غم به صورت میزنم
باشد کین اسارت همان زندان غمناک شد
بیهوده گویی مرا ببخش گر نا امیدی
ازین بهتر راست و دروغم ز نسیان لاک شد
#سعیداعظامی
برگ سبز دربهاران ،جان هم نابلد...رنگ زرد خزان چوخزان هم نابلد
پیک آمدی اندر منزل ما نامه ای...پدر بی سوادومادراشیان هم نابلد
کدخدای ده گوش به فرمان خان ...مابه کدخدا، شاه و خان هم نابلد
درد عشق می کوبد سر به جنون...چو طبیب به بالین درمان هم نابلد
ثروتی داشت چو قارون آن زمان...غنی را چون فقر گدایان هم نابلد
دیده بر راه تا چشم من هموار بود...لیک اسب توسن در بیابان هم نابلد
سواره می گشت به دنبال خیالش...چو دنیا در خواب جهان هم نابلد
گردوی کمال اخر به استخوان رسد...ز لول تفنگ راه تیر وکمان هم نابلد
رفته گله ای تا در کوی چریدن ...گله رمیدسگ ره گرگ جوان هم نابلد
چون قوچ گله سر به هوا داشت...هشداری زچوپان ونگهبان هم نابلد
به پایان می رود این جان ای فلک...شیخ وزاهد را آغاز وپایان هم نابلد
آخر ای گمشده زین درد بیا...نفس برآمده راخواب ایران هم نابلد
نشانی ده تا برارم کامی از نفس...گوارا باد، چون منزل ویران هم نابلد
داده ایم راه به همراه گمراه خویش...یک فرمانده حیران،فرمان هم نابلد
#سعیداعظامی
آرامشی نیست زین خانه ای دوست خبری ده
چوبفهم غلامی کلاه همسایه روی سرگذاشتید
دراین دنیا حدیث گویان فراوانند
از قرآن جعلی سوره شرور و آیه شر گذاشتید
تا به دوران جوانی فکر خود میکنم
به زور الاغی دوتن بیشتر،بار من خر گذاشتید
گذشته برمن جهل و نادانی بیشتر
تا که شنیدم سخن کذب،صدای عرعرگذاشتید
تا به حکمت وتقدیر اندیشه کنم باز
خاموش شود این آتش، گر هیزم تر گذاشتید
تایاد دوران میکنم از جوانیهای خویش
همه شاد وخندانیم.تا قفا برگوش کر گذاشتید
مرد زندانی اندر قفس هوای رهایی دارد
گربه موی رفته زیر ماشین، رویش پر گذاشتید
درمیان شب روشنی بیرون زده از روزنه
امیدی زاین آغاز هست.اگر پاشنه بردرگذاشتید
چه فریبنده و فریبا شبی دارم امشب
تا غزل بر لب من افتد، جای خالی فر گذاشتید
داده ام چند لغتی .هرکومناسب دانی
جای خالی پرکنید،تابرفرزندپسرنام نر گذاشتید
# سعیداعظامی
زنده یاد مرحوم قاید زمان احمدیان مقدم از ریش سفیدان طایفه تالیشاهی
انسانی مهربان باصداقت اهل مرام ومعرفت انسانی که همگان به نیکی وخوبی
ازوی یاد میکنند..عزیز از دست رفته ما مدتی در بستر بیماری تحت نظر بود که
عمر وی کفاف نکرد وبار سفر بست تا همیشه دربین ما نباشد وجای خالی ایشان
را سخت حس کنیم.ایشان قابل توصیف نیست .وقتی ک یک نفر نیست ک از
ایشان به خوبی یاد نکنه نشان دهنده مردم داری احترام گذاشتن کوچک نظم بودن وی هستش
خبلی قابل تمجدید وجای تشریح دارد اما همین جا به خانواده معظم احمدیان وایل
بزرگ تامرادی طایفه تالیشاهی مجدد عرض تسلیت داریم
واز خداوند منان برای بازماندگان این اتفاق ارزوی صبر شکیبایی خواستاریم