دوره گرد
- يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۲۶ ق.ظ
مرابنگردلی شکسته ام.
همان قوطی یک یک، یازده
طاقی زبستان کولیهای غریب
پرازپیاده روی خواب فلجها
دگردستم رابه تمنای بیداری
برشانه ات میکوبم تادری بگشایی
شهربانان مراواگذاربه ازدحام خیابان
شهرداران کوبیدندروح نگرانم به جریمه
گدای مراباجورابها ولنگهای گذرا
به پشت وانتهای بی زواربارکردند
فرق من باآن پسرجوراب فروش یتیم
ان بچه 7ساله سرپرست سه خواهر
من معلول افتاده درکناراین پسر
یامراتکیه میدادبه دیوارپاهای کجم
باصدای بلندش هم دادجوراب میزد
ناگهان مردی ازدوربه جانش افتاد
کشیدبرگوش پسرکشیده ای درجا
همه رابرداشت وبرد،روبه پسر
گفت بی پدرجوراب زپای خود کن
گریان ز پی این مرد اشکش تندوروان
رفت ورفت بی جوراب وبی پناه
اماگرسنه ترازخواهران خودبه خوابی فرورفت
که هرگز اشک خواهری گرسنه رانبیند
متاثرازانکه بیدارشود.گرسنه نماند
به خواب ابدی دست دادوباخواهران وداع
""س،اعظامی"'
- ۹۵/۰۲/۲۶
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.