ریاضت
- يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۴۱ ق.ظ
کتابت راباز کن پسر
تاکجادرس مابود
نمى دانم اقا!
تمرینات راحل کرده اید
ببخشیدآقا,,جبرانى ریاضى داریم
آفرین پسر,..صحفه چند
آقاتاکوچکترى وبزرگترى
مفهوم بود بچه ها
بله اقا ...ولى مساوى چشد
فریادزدم,کجارونفهمیدى
لرزان گفت,همه روجزمساوى
پیدابودکه ترسى دربدن دارد
درس ماهم کندجلو مى رفت
میزوسط کنارپنجره صدایم زد,آقا
نیم نگاهى به چپ گفتم,کیه,,چیه
بلندشدگفت منم آقا.......گفت فهمیدم
درباورم نمى گنجید,چطورفهمید
زچشم ترخویش گفت, آقابخدافهمیدم
نگرانى دروجودم جارى بود
گفتم بیاپسرم,ازفرط خوشحالى آقاآقامیکرد
جاى فریادم بین دوچشمش مساوى زد
صورتش رالمس ونگاهش راخواندم
زیرلب میگفت آقااحترام را...
تازه فهمیده بوددرس ماریاضى نبود
من که خیس خجالت درس رااغارکردم
درس مابودانروزدرس اجتماعى...
احترام.یعنى کوچکترى وبزرگترى
بخدافهمیدم آقاکه مساوى نبود
حتى درس ریاضى بااجتماعى
"""س.اعظامى"""
- ۹۵/۰۲/۲۶
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.