قربانی
- يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۱۳ ق.ظ
مراسخت رنجانده اند
مردمانی ازهمین نسل
وعده های به همین قریب
ولی درراه غزل های بی مفهوم
دگرتحمل ندارم
میخواهم دادبزنم به بلندای سلطنت
ایااینجایک نگهبان گرسنه نیست
ایایک کلفت تحمل شکنجه دارد
حوصله ندارم بغضم عادت کرده
این همه گوسفندچراقربانی ندارد
این چوپان تردیدداردبه خستگی خویش
به اغل ببندیدهمان گوسفندی
که شبهافریادبه به هایش مزاحم بود
تبلورکن توکه دستت بالاست
قربانی گله ای
همین حوالی فریادت به خدامیرسد
سکوت سکوت سکوت
بگذارخدامرانجات دهد
ازدست این فریادهای گران
زاه کلفتهای خسته
نگهبانان ایستاده به پا
هنوزرنجورم ازاین مردمان
شبی به گله ای ...قربانی
تحمل به پاخواست. توبنشین ک ارام
صدای توراوحشی میپندارند
"س.اعظامی "
- ۹۵/۰۲/۲۶
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.