کتابت راباز کن پسر
تاکجادرس مابود
نمى دانم اقا!
تمرینات راحل کرده اید
ببخشیدآقا,,جبرانى ریاضى داریم
آفرین پسر,..صحفه چند
آقاتاکوچکترى وبزرگترى
مفهوم بود بچه ها
بله اقا ...ولى مساوى چشد
فریادزدم,کجارونفهمیدى
لرزان گفت,همه روجزمساوى
پیدابودکه ترسى دربدن دارد
درس ماهم کندجلو مى رفت
میزوسط کنارپنجره صدایم زد,آقا
نیم نگاهى به چپ گفتم,کیه,,چیه
بلندشدگفت منم آقا.......گفت فهمیدم
درباورم نمى گنجید,چطورفهمید
زچشم ترخویش گفت, آقابخدافهمیدم
نگرانى دروجودم جارى بود
گفتم بیاپسرم,ازفرط خوشحالى آقاآقامیکرد
جاى فریادم بین دوچشمش مساوى زد
صورتش رالمس ونگاهش راخواندم
زیرلب میگفت آقااحترام را...
تازه فهمیده بوددرس ماریاضى نبود
من که خیس خجالت درس رااغارکردم
درس مابودانروزدرس اجتماعى...
احترام.یعنى کوچکترى وبزرگترى
بخدافهمیدم آقاکه مساوى نبود
حتى درس ریاضى بااجتماعى
"""س.اعظامى"""
یادایامى که باگلشیفته درایران گذشت
گلشیفته باجکسون ومبتذل هالیوودگذشت
لب رودمى سى سى پى صداى قهقه ى فراهانى
پشت جنگل هاى امازون درخیابان داریوش گذشت
شبى درتگزاس کنارجنیفراحساس ناامنى بود
شبیه بویراحمدکه فرح باچرامش خوش گذشت
فصل گل وگلشیفته به کهگیلویه مى رویم
تنهاکه نه همراه پناهى,راهى که پنهانى گذشت
مى بخور,مطرب بکوب درآیین شادى پاى را
رقص رابالوپزروى فرش قرمزى تارسواگذشت
مست باش ومستان رامستانه کن اى خاطره
نمیدانى که احوالت زایران درچه فیلمى گذشت
""س.اعظامى"
یکى امدیکى رفت,یکى سواره یکى پیاده
یکى زنده یکى مرده,یکى باکس یکى بی کس
یکى بردیکى باخت,یکى باجان یکى بى جان
یکى کم یکى زیاد ,یکى پیدا یکى مخفى
یکى بامرگ خفت,یکى هم تنهاى سست
یکى بانامردمرد, یکى ازدوست خورد
یکى ناکام شد , یکى محکوم زندان
یکى بى مادرگشت,یکى اواره مادر
یکى مادرشد,یکى هم یتیم مادر
یکى به زندان خورد,یکى هم به عفو
یکى یکى همه دریافتیم که,,
یکى مرد,نامرد,یکى زندان,مرد
یکى مرگ,مادر,یکى دوست,دشمن
یکى کام,ناکام,یکى هم به خیانت
یکى هم به اشک یتیمى بى اعتنا
یکى زداغ مادرآتش به دل دارد
یکى زفردافکرقرارى دارد
یکى هم دسته گلى نیازدارد
گهى یک فاتحه همه ارزودارد
گهى هرارزوى یک فاتحه باصلوات
تقدیم به همه مادران ازدنیارفته
""س.اعظامى""
ته کاسه اى ماست, محبت میخواهم
یک دفترسفیدمشق شبانه میخواهم
چندمیلى معرفت مردانگى میخواهم
ایاکاسه ات لبریزشد,ته انرامیخواهم
دفترت پرشد؟مشقاى سیاهت میخواهم
دیدنى بودته کاسه,خواندنى ترقصه میخواهم
گاهى غروربه سقوط وادارم میکند
ازاین داستان عاقلان به سلامت ساده اند
وچرب زبانان تیغ رابه سفارش چاقومیدهند
این زمانه بابردهاى دروغین قهرمان میشود
اینجاناظرانى دورو,خودخواه,خودفروش,کذب
بسیارساحل هاى کم عمق راتفریح رفته اند
وازحقایق این گردش به دریاهاپى برده اند
وبه دانشمندان دهه شصست غواصى اموخته اند
گویاابوریحان ,ابوعلى سینا,تازه فلسفه خوانده اند
ولى محتاج مابودندتاشناى پروانه راباقورباغه بروند
اینجاسخت مهدتمدن بودومهدکودکهاى عصبى
خودکشى,خودسوزى,خودفروشى رونق دارد
تجارت به سادگى است,چون محبت تحریم شده
وخیابانها درحسرت گامهاتندقدمهارامیشمارند
صداى عابرخسته فریادمرگ به گلودارد
واینک خبررسیدخودکشى مردى دگرراخط زد " "س,اعظامى""
اغوش هایی پر ازاوارگی
سوی تنهایی به غروبی غمگین
به کمان دررفته ازتاسفی کلافه
توان دستایی که با ربنابه دعا هویدامیشود.
دستانی به بلندای اتنا دردنیا
ولی مشتی که ازتنهایی گره شده
خودراپیام دلقکی به زیبای لبخنددوستان
پرازاغوش دلتنگی بازهم اخمی تازه دارد
اغوش مرابه بازی گرفتن عادت دادی
خنده زیرلبی خون صدقاتل به تن دارد
گریه وخنده تلخ من ازتنهایی نیست
زاغوشم توان یک حسرت رابه خنده وا نکن
غنچه اغوش من درگیریک شکفتن است
ربنانونهال دستای کوچکموتوپرپروانکن
مثل انارزدلتنگی به خوددل میگشاییم
همچوپسته به صدغصه اواره ام ..اما
تنم ازخنده شادولبم ازدلتنگی های خندان
بگواواره اغوشم امشب
همین نغمه ی ناموفق را
شبی من مهمان اغوشمم
ازاین اغوش سهم من کجاست
یاحسرت،تنهایی،بغض،اوارگی
یاکه اغوشی بگشاتنهاییم را
یاسهمی دراین خیانت دارم
خدایایابغضم بترکون یااوارگیم تمدید
یاکه اغوشم بگیرزاین ترنم سنگین
""س،اعظامی""
بغضم رانترکانید،دلتنگیهایم به تنگ امده
صبرم دهیدخودم بادبادک ناگهانیم
سردوگرمت که شدم،پرازهوای خالیم
تمنااین است به هوایم دارت رهانکن
گاهی پرشدن دلتنگی یکجامی ترکد
به هوای پنچری عادت وصله دارم
پرازبغضم درهیاهوی کوچه نیشت میزنن
به ارامش بادبادک درهوایم شلیکت میکنن
اسمانت جاداردمراازمین براندازوببر
حرفهای بادکنکی مرابه زمینت میزنن
تاکه ببردنم زاسمان ادمای زمینت ببریدن
سرودست دلتنگیهای مرازمین گلنگی کجا
ازاسمان بادبادکام به زمینت خیره ام
نمیخوانم توراازعرشی که هستم.
به یکجادلتنگ اسمانم زمینت گور مرده هایت
""س،اعظامی""
مرابنگردلی شکسته ام.
همان قوطی یک یک، یازده
طاقی زبستان کولیهای غریب
پرازپیاده روی خواب فلجها
دگردستم رابه تمنای بیداری
برشانه ات میکوبم تادری بگشایی
شهربانان مراواگذاربه ازدحام خیابان
شهرداران کوبیدندروح نگرانم به جریمه
گدای مراباجورابها ولنگهای گذرا
به پشت وانتهای بی زواربارکردند
فرق من باآن پسرجوراب فروش یتیم
ان بچه 7ساله سرپرست سه خواهر
من معلول افتاده درکناراین پسر
یامراتکیه میدادبه دیوارپاهای کجم
باصدای بلندش هم دادجوراب میزد
ناگهان مردی ازدوربه جانش افتاد
کشیدبرگوش پسرکشیده ای درجا
همه رابرداشت وبرد،روبه پسر
گفت بی پدرجوراب زپای خود کن
گریان ز پی این مرد اشکش تندوروان
رفت ورفت بی جوراب وبی پناه
اماگرسنه ترازخواهران خودبه خوابی فرورفت
که هرگز اشک خواهری گرسنه رانبیند
متاثرازانکه بیدارشود.گرسنه نماند
به خواب ابدی دست دادوباخواهران وداع
""س،اعظامی"'
باورنمیکنید دراین دنیای ساده ما زندانی شده ایم اعصابمان رامصلوب واختیارمان رااختلال،سلام را
به سلول ،هواستان کجاست! همین کافیست تامارا
لب پرتگاه به سقوط،سکوت،تفریح ازاد وادارند
""""س.اعظامی"""
زندگی سفری دراماتیک است
برگشت زمان توراغافلیگرمیکند
زندگی مکان اتفاقی مرگ است
پژمردن ارزوهای به خاک سرد
زندگی سراسرماتم است
خفتن امروزمن،فردای تو،
هفته ها،چله ها،سالگردما
زندگی جزنبودن هانیست
""س،اعظامی""
به درویشی سیگاری رسیدم
بدوگفتم یک نخ دودی
خشمش میگفت اندیشه کن
دوباره گفتمش لطفا یک نخ
به خودتنیدوگفت بنویس
من ازلج وی تکرارکردم
گفتم سیگار
گفت مرض
گفتم سیگار
گفت درد
گفتم نمیخوام گفتاسلامتیت تضمین باد
""س,اعظامی""