تآوای برآمده از گلو ز حنجره بود
نم نم باران دلم گروصدگره بود
تاهوای لبم بر لب شیشه نشست
هرچه بوسیدم من لب پنجره بود
ای ساحل دریای من طوفان چرا
گذر کن که این پل پایمال دره بود
از ما طلب چه میکنی، ای امید
عقربی که ماراگشت هزار ذره بود
تبر خود میزند ریشه خویش را
یاگوشت درختی ک زدندان اره بود
پایم به کار نیست، از چهره ام بگو
بررخساره دیدم کین گرگ بره بود
زلف بلندی که بٌود برسر ما جوانی
گیسـوی کین کچل روزی چهره بود
امیدی نیست، کین تاس مو بیارد
چوکمندی که سرش همه موخره بود
سعیداعظامی