من تورانقدمیکنم ای سهراب
آب توراگل آلود میکنم
بدون سپهرت نیا سهراب
میخواهم باسپهرت تکه تکه شعرهایت رابه قلم وادارم
حرفهایت تیرگی غمناکی داشت
ببین چه میگویم
سپهرت راچمن به خیابان برد
درآنجادوره گردی به چمن گفت
باسپهری سهراب از نوسخن می گفت
ازآب ترمن درخت سبزی آشناست
روشنی رابازای سهراب
باطعم سپهرت بچش
ازنوشعربگو
ازمن واشعارنو حرفی بزن
می شنویم
"سعیداعظامی"